بسم الله الرحمن الرحیم
در دهکده ی حیوانات ،کدخدایی بود که برکار حیوانات نظارت می کرد و همه باید قانون دهکده را رعایت می کردند ؛
حال اگر کسی برخلاف قانون دهکده عمل می کرد ؛ باید تنبیه می شد . روزی گربه ای کار خلافی انجام داد و
باید طبق فرمان داروغه به زندان می رفت تا در ازای کاری که کرده تنبیه شود .
لذا گربه را به زور و با گریه و زاری به زندان بردند ، مدتی گذشت و......
گربه کم کم به محیط زندان عادت کرد و به غذای آماده ی نگهبان راضی بود و
دراین بین در زندان با گربه ای آشنا شد و ازدواج کرد و صاحب چند بچه شد ؛
بچه ها چون در محیط زندان بدنیا آمده بودند و همانجا هم بزرگ شده بودند ؛
فکر می کردند ؛ زندان خانه ی آنهاست ! این گذشت تا ......... روز آزادی گربه فرا رسید .
نگهبان در زندان را باز گذاشت و آزادی گربه را اعلان کرد ، اما گربه که به محیط زندان عادت کرده بود ؛
حاضر نبود از زندان خارج شود ؛ این گذشت تا اینکه یک روز نگهبان به اتفاق داروغه به زندان آمدند و
به گربه اعلان کردند که دیگر از غذا ی آماده خبری نیست . همین امروز باید زندان را تخلیه کندو
به خانه اش برگردد . گربه با زن و بچه هایش همگی شروع به گریه کردند که اگر ما را بیرون کنید جایی برای
زندگی نداریم و... آنقدر گریه کردند تا عاقبت داروغه دلش به رحم آمد و کلید زندان را به آنها بخشید و به این
ترتیب زندان برای همیشه شد خانه ی گربه ها !
و از آن روز دیگر نه تنها به آزادی از زندان فکر نمی کردند ؛
بلکه اگر هم می خواستند آنها را از زندان بیرون کنند ، داد و فریاد راه می انداختند .
روزگاری آدم (ع) به علت اشتباهی (ترک اولی ) به دستور خداوند به زمین هبوط کرد .
آدم (ع) به زمین هبوط کرد و دائم گریه و زاری می کرد تا به جنت اسماء برگردد ......
آدم (ع) کم کم به زندگی در زمین عادت کرد و در زمین ازدواج کرد و صاحب بچه هایی شد .
بچه ها ی آدم (ع) یعنی بنی آدم چون در زندان زمین بدنیا آمده بودند و در این هم بزرگ شده بودند ؛
تصور می کردند که زمین خانه ی واقعی آنها ست ، لذا ......... در ادامه مطلب همراه ما باشید (با کلیک کردن )
برچسبها:


















